شقایق دهقان با انتشار این عکس نوشت: من شش ساله بودم، تو دوازده ساله. در صفی طولانی جلوی مغازه ایستاده بودیم. تو دو شیشه ی خالی شیر دستت بود، من برگه ی کوپن. یادم هست در صف، پچ پچِ بمبارانِ دیشب بود. دو زنی که از صورتشان تنها بینی های ِشان را یادم می آید، به پهلوی هم زدند و به من که با پیراهنِ سفیدِ یقه گردِ آستین حلقه ای، از سرِ بی حوصلگیِ کودکانه، رویِ جدولِ کنارِ کوچه بالا و پایین می رفتم پوزخند زدند. یادم هست یکی ِشان به لباسم اشاره کرد و گفت: “دخترخانوم، این چه سر و وضعیه!” ... و من که معنیِ سر و وضع را نمی دانستم، پرسش گر به تو نگاه کردم که به شکلِ ناشیانه ای روسریِ سیاهت را زیرِ چانه ات گره زده بودی و تلاش می کردی، انبوهِ موهایِ فِرت را زیرش جا بدهی.
مستقل آنلاین